بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک،
شاخههای شسته، بارانخورده پاک،
آسمانِ آبی و ابر سپید،
برگهای سبز بید،
عطر نرگس، رقص باد،
نغمۀ شوق پرستوهای شاد
خلوتِ گرم کبوترهای مست
نرمنرمک میرسد اینک بهار
خوش بهحالِ روزگار
«فریدون مشیری»
«نــــــــوروزتــــان مبــــــــارکـــــ»
می گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید:آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
مولانا حیرت زده پرسید:مگر تو شراب خوارهستی؟!
شمس پاسخ داد:بلی.
مولانا:ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
ـ در این موقع شب ،شراب از کجا گیر بیاورم؟!
ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
- با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
- پس خودت برو و شراب خریداری کن...
بقیه در ادامه مطلب...
چه وقت مردگان می میرند؟ وقتی که فراموش شوند. چه وقت شهری ناپدید می شود؟ وقتی که دیگر در خاطر کسانی که در آن زندگی می کردند وجود نداشته باشد و چه وقت عشق پایان می یابد؟ وقتی که کسی دوباره عاشق می شود. در این باره هیچ تردیدی نیست./ ف
" قانون عشق _ لورا اسکوئیول "
متاسفانه دنیای هنر ، استاد بی نظیری را از دست داد .
استاد مهندس همایون خرم (زادهٔ ۱۳۰۹ در بوشهر)، نوازندهٔ نامدار ویلن ، موسیقیدان و آهنگساز سرشناس و پژوهشگر موسیقی ایرانی است.
خالق آثاری چون :
«اشک من هویدا شد»، «ساغرم شکست ای ساقی»، «رسوای زمانه منم»، «داد از تو»، «که نوشی می ز مینای شکسته»، «من عاشقم و گنهگار، آیا همۀ شما بیگناهید؟»، «چون گل همراه نسیم»، «بعد از تو هم در بستر غم میتوان خفت»، «امشب در سر شوری دارم»، «تو ای پری کجایی؟»
روحش شاد و یادش گرامی ...
کافه زیر دریا (Il bar sotto il mare)/ استفانو بننی/ رضا قیصریه/ نشر کتاب خورشید/ چاپ دوم 1383
" نمي دانم حرفم را باور مي كنيد يا نه، نيمي از عمر را به تمسخر آنچه ديگران به آن اعتقاد دارند مي گذرانيم و نيمي ديگر را در اعتقاد به آن چه ديگران به تمسخر مي گيرند..."
کافه زیر دریا در سال ۱۹۸۶ میلادی به رشته تحریر در آمده است. این کتاب شامل داستانهایی است آمیخته به طنز و خیالپردازیهای خاص و نادر و با تنوعی باورنکردنی در سبک و مضمون؛ تا جایی که باورش دشوار است که همهی آنها اثر یک نویسنده باشند.
در آغاز این مجموعه داستان، مردی در حال قدم زدن در کنارهی دریا است که پیرمردی ـ گل به یقه ـ را میبیند و ناخودآگاه به دنبال او راه میافتد و در پی پیرمرد به درون دریا کشیده میشود. او ناگهان خود را در کافهای زیر دریا مییابد که پر است از موجودات عجیب و غریب.
پس از آن، داستانهای کوتاه و شگفتانگیزی را خواهیم خواند که هر یک از این موجودات (ملوان، پری دریایی، مرد نامرئی، شپش ِ سگ سیاه و...) تعریف میکنند. در آخر کتاب، مردی که در ابتدا به دنبال پیرمرد گل به یقه به کافه کشیدهشده، متوجه میشود که راهی برای خروج از کافه وجود ندارد; "برای خارج شدن از اینجا فقط یک راه وجود دارد. از دری که وارد شدید برای خارج شدن استفاده نمیشود.» کافه در دیگری هم ندارد. تنها راه خارج شدن این است که "فکر کنیم هرگز وارد نشدهایم... و یا خیلی سادهتر از این حرفها، و آن اینکه شما قبلا خارج شدهاید."
بدینترتیب، این مرد هم در جمع اعضای کافهی زیر دریا ماندگار میشود و شروع به تعریف داستانش میکند.
سالی که هوا جنون گرفت, بزرگترین آشپز فرانسه, کرم دی سی چو, لوله آدم ضایع كن, دیکتاتور و مهمان سفیدپوش, آکیلله و اتوره, وقتی کسی را واقعاً دوست داری, مریخی دلداده, ناستاسیا و کرال کالیفورنیایی از جمله داستانهای این کتاب هستند.
قیصریه که کتاب را از زبان اصلی به فارسی برگردانده است میگوید:"بننی طنزپرداز خاصی است. او کلمههای جدید و ترکیبهای نوینی خلق میکند و با نثری جذاب و شیوا مینویسد. این امر در «کافه زیر دریا» به خوبی مشهود است. "
"پیشخوان دار به من اشاره کرد تا به نزدش بروم. ریشخندی در سیمایش بود و چهره اش یادآور چهره یک بازیگر مشهور فیلم های وحشتناک. گیلاس شرابی تعارفم کرد و گلی به یقه ام زد.
زیر لبی گفت: "از حضورتان در این جا بسیار خوشوقتیم. خواهش می کنم بفرمایید بنشینید، چون امشب شبی است که هر از یک حاضران در این جا داستانی را روایت می کند."
نشستم و گوش سپردم به داستان های کافه زیر دریا."
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید...
ادامه مطلب را فراموش نکنید...
بلندترین شب سال هم خورشید را ملاقات خواهد کرد
و این یعنی
بوسه گرم خداوند بر صورت زندگی وقتی همه چیز یخ می زند...
یلدا مبارک
.: Weblog Themes By Pichak :.