باز آمد بوی ماه مدرسه
بوی بازی های راه مدرسه
بوی ماه مهر
ماه مهربان
بوی خورشید پگاه مدرسه
خب دیگه تابستون هم تموم شد... به سلامتی! السون و ولسون و پاییز رو به ما برسون! یووووووو هووووووو!
بچه هاباز شدن مدرسه ها به این معنا نیست که اینجا بروز نمیشه
من نهایت سعیمو میکنم برای آپدیت کردن شما هم زنـــــــگ تفــــریح خودتون رو فراموش نکنید یادتون باشه که "زنگ تفریح" زمانی برا استراحت و بهونه ای برای با هم بودنه... بدرود
توی جامدادی
یه دنیا رنگه...
یه دسته مدادرنگی
که هر کدوم یه گوشه ای نشستن
یکی کوتاهه
و یکی بــــلـنـــد
سفید رسید به آسمون
تا به ماه یه دنیا نور عیدی بده...
آبی رسید به دریا
تا زندگی ماهی ها رو از نو رنگ کنه...
سبز پرید روی خاک
تا با کاشتن چمن ها،
خاک مرده رو زنده کنه
زرد پرواز کرد پیش خورشید
تا دریای مهربونی و گرما رو هدیه خورشید کنه
شاید تو هم ناامیدشده باشی ولی چه فایده داره؟
این همه غصه و اندوه
حالا که دنیا این قدر قشنگه
پس تو هم با لبخندت زیباترش کن....
به نوشته خودم
کپی بی کپی!
سلام خوبید چ طور مطورید؟!؟!؟؟
مثل این که زیادی خوش ب حالتون شده چون ضد حال نخوردید....!!!
مثلا مثل این:
یا مثل این:
یا این جوری:
یا....
______________________________
حالا بیا برات یه فنجون ضدحال بریزم حالت بیاد سر جاش...!!!
ضدحال یعنی تاکسی سوار شی وسط راه بنزین تموم کنه!
ضدحال یعنی صبح روزی که با دوستات میخوای بری کوه بارون بیاد!
ضدحال یعنی گل خوردن دقیقه ۹۰!
ضد حال یعنی یه مانتو خوشگل بخری همون روز اول گیر کنه به صندلی پاره بشه!
ضدحال یعنی وقتی منتظر فیلم مورد علاقت هستی برق بره!
و.....
حالا بست شد؟
نه؟
ینی نشد؟
مثل این که بازم دلت میخواد ضدحال بخوری...ها...؟
باشه خودت خواستی!
خیلی ماهی
.
.
.
.
.
بخور چون امگا 3 داره!
اگر روز به یادت گریه کردم
بدان آن روز پیازی رنده کردم
هرچی گل بریزم زیر پات باز کمه
.
.
.
.
چون پات خیلی بو میده!!!
و حالا:
...................
اصلا خودتو ناراحت و درگیر واسه این قضیه نکن:
چون اصلا مهم نیست ک قشنگ نیستی
قشنگ اینه ک مهم نیستی!!!
خب فعلا بسته زیادی حالت گرفته شد!!!
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر، با آن پوستین سرد نمناكش .
باغ بی برگی ،
روز و شب تنهاست،
با سكوت پاك غمناكش.
ساز او باران ، سرودش باد
جامه اش شولای عریانی ست.
ور جز اینش جامه ای باید،
بافته بس شعله ی زر تار پودش ، باد.
گو بروید یا نروید ، هرچه در هر جا كه خواهد یا نمی خواهد.
"مهدی اخوان ثالث"
پاییز تو راه و من دارم از خوشحالی بال درمیارم....!!
بهترین فصل عمر تا ابد....
روحالله خالقی (۱۲۸۵ - ۲۱ آبان ۱۳۴۴) از استادان موسیقی ایرانی، آهنگساز سرود «ای ایران»، و نوازندهٔ ویولن بود. خالقی از شاگردان اصلی علینقی وزیری بود و تلاش او برای احیای موسیقی ایرانی در دورانی که توجه رسمی به این موسیقی کاهش یافته بود، تأثیرگذار و مهم شمرده میشود. او کتابی به نام سرگذشت موسیقی ایران دربارهٔ سرگذشت موسیقی، موسیقیدانان و نوازندگان ایرانی همعصر خود و کتابی به نام نظری به موسیقی شامل نظریهای برای موسیقی ایرانی و غربی نوشته است.
محتویات |
زندگی
کودکی و نوجوانی
خالقی در ماهان کرمان به دنیا آمد. پدرش میرزا عبدالله خان، منشی و مادرش مخلوقه خانم بودند که در باغ شاهزاده ماهان کرمان که عمارت حکومتی بود زندگی میکردند[۱] و هر دو تار هم میزدند [۲]. در چندماهگی به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. تحصیلات ابتداییاش در تهران و شیراز و اصفهان گذراند. در تهران به مدرسهٔ آمریکاییها رفت [۲] و در آنجا همراه سایر شاگردان [۳]
علاقه و توجه به موسیقی در خانوادهٔ خالقی امری معمول بود؛ پدر و مادر هر دو تار مینواختند و پدر مدتی شاگرد استادان مطرح این ساز بوده است. همچنین خانوادهٔ او با ، نوازندهٔ تار، رفت و آمد و آشنایی داشته است و فرزندان، وی را «عمو» میخواندهاند.[۴]
با انتقال پدرش به شیراز در سال ۱۲۹۵، در شهریور ۱۲۹۷ به همراه خانواده به این شهر رفت. در آنجا از آموزشهای در زمینهٔ عروض و نقاشی استفاده نمود. همچنین آموختن موسیقی را نزد شوهر عمهاش میرزا رحیم شروع کرد و از او بیش از یک سال ویولن میآموخت[۲].
جوانی و آغاز تحصیلات موسیقی
در سال ۱۳۰۲ به مدرسهٔ عالی موسیقی رفت و در آنجا تحت نظر علینقی وزیری آموختن موسیقی و نواختن ویولن را آغاز کرد.
در سال ۱۳۰۳ با وجود مخالفت پدرش، تصمیم گرفت صرفاً به مدرسهٔ موسیقی برود. پدرش با وجود علاقهای که به موسیقی داشت، با موسیقی یاد گرفتن وی مخالف بود و در نتیجه او مدتی پنهانی به مدرسهٔ موسیقی میرفت. گویا در این مورد، وزیری و یحیی دولتآبادی نزد پدرش وساطت کردهاند که بیتأثیر بوده است. وی بالاخره با گرفتن حکم تدریس موسیقی به پدرش ثابت میکند که «پیِ مطرب شدن نبوده است»[۳]. در تابستان سال ۱۳۰۴، چهار کنسرت به رهبری وزیری در مدرسه اجرا شد که خالقی نیز در آنها به عنوان نوازنده حضور داشت.[۵]
ورود به عرصهٔ موسیقی حرفهای
در دو سال آخر تحصیلش، شهرداری تهران را بنیاد کرد و برای آن نیاز به یک دستهٔ ارکستر ایرانی داشت. تشکیل دادن این دسته به خالقی پیشنهاد شد و او این کار را انجام داد.[نیازمند منبع]
خالقی یاد دادن موسیقی را از ۱۳۰۷ در آغاز کرد. بعد از لیسانس نیز به هنرستان عالی موسیقی رفت و در آنجا تدریس کرد.
در سال ۱۳۱۰ از دارالفنون دارالمعلمین شد. در خرداد سال ۱۳۱۳، دارالمعلمین به «دانشسرای عالی» تغییر نام یافت. خالقی مدرک لیسانس خود را از این دانشسرا در رشتهٔ فلسفه و ادبیات دریافت نمود.
وی در ۱۳۱۴ وارد خدمت دولتی در وزارت فرهنگ گردید و در ۱۳۱۷ معاون دفتر وزارتی وزارت فرهنگ شد. در ۱۳۲۰ به پیشنهاد وزیری، معاون و نیز معاون هنرستان عالی موسیقی شد. در ۱۳۲۵ مدتی در کار کرد. در ۱۳۲۷ متصدی شد. در ۱۳۲۸[۶] هنرستان موسیقی ملی را تأسیس کرد و رئیس آن شد.
در سال ۱۳۳۴ در چارچوب برنامههای انجمن ایران و شوروی به این کشور سفر کرد. همچنین در ۱۳۳۵، سفرهایی را به کشورهای رومانی، فرانسه و هندوستان انجام داد. دستاورد وی از سفر هند، مجموعه مقالاتی در زمینهٔ موسیقی و رقص در این کشور بود.
خالقی سالها در رادیو ایران نیز فعالیت داشت و از جمله رئیس شورای موسیقی رادیو بود و برنامههای رادیویی «یادی از هنرمندان درگذشته» و «ساز و سخن» را راهاندازی کرد. وی همچنین، سرپرست ارکستر گلها نیز بود.
از آهنگهای ساخته خالقی که در این دوره بسیار موردپسند بود و از رادیو بسیار پخش میشد «رنگارنگ شماره یک» در دستگاه اصفهان بود.[۷]
خالقی در سال ۱۳۳۸ به در خواست خود از اداره کل هنرهای زیبا بازنشسته شد اما همچنان به فعالیتهای هنری خود ادامه داد. [۵]
خالقی در ۱۳۴۴ در سالزبورگ در اتریش درگذشت [۸] و در گورستان ظهیرالدوله در تهران دفن شده است. سه فرزند خالقی گلنوش، فرهاد و فرخ نام دارند. [۹]
عبدالحسین سپنتا شعری دربارهٔ او با مطلع زیر سروده است.
به پردههای پیانو چو خالقی زد دست | به روی نُت ز هنر نقشِ آفرین بربست |
آثار
آثار موسیقایی
خالقی قطعات، تصنیفها و سرودهای بسیاری دارد.
- قطعات
رنگارنگ ۱ در ، رنگارنگ ۲ در دستگاه ماهور، نغمههای ماهور (بر اساس غزل «دل میرود ز دستم...» از حافظ[۱۰])، می ناب (بر اساس غزل «دیشب به سیل اشک...» از حافظ[۱۰])، آه سحر (بر اساس غزلی از فروغی بسطامی)، بوی جوی مولیان (گلهای رنگارنگ شماره ۲۵۴)، جامجم، شب هجران، حالا چرا (بر اساس غزلی از شهریار).
- تصنیفها
یار رمیده، هستی عاشقان، پیمانشکن، وعدهٔ وصال، لالهٔ خونین، نغمهٔ نوروزی، بهار عاشق، آتشین لاله، خاموش، امید زندگی، شب جوانی و شب هجران.
قطعات امید زندگی، شب جوانی و شب هجران آثاری از خالقی هستند که در فیلم طوفان زندگی استفاده شدهاند.
- سرودها
پند سعدی، دانش، شادی، هنر، امید، آذربایجان (شعر از رهی معیری)، اصفهان، ای ایران و نفت از کارهای وی است. سرود نفت در سال ۱۳۳۱ به مناسبت ملی شدن صنعت نفت تصنیف شده است و شعر آن از معیری است.[۱۰].
خالقی به جز آهنگسازی، به تنظیم و اجرای بسیاری از تصنیفهای قدیمی شیدا و عارف برای ارکستر نیز پرداخته است. وی تعدادی از آهنگهای علینقی وزیری مانند شکایت، نی، خریدار تو، دلتنگ، و کاروان را با ارکستر اجرا و رهبری کرده است.
تصنیف خاموش آخرین اثر خالقی است. این آهنگ در دستگاه ماهور ساخته شده است و ارکستر گلها آن را به رهبری خالقی و با همراهی پیانوی جواد معروفی به شماره ی گلهای رنگارنگ ۲۳۷ اجرا کرده است. شعر این تصنیف از رهی معیری است.
نه دل مفتونِ دلبندی، نه جان مدهوشِ دلخواهی | نه بر مُژگان من اشکی، نه بر لبهای من آهی | |
نه جان بینصیبم را، نه از شمعی نه از جمعی | ندارد خاطرِم الفت، نه با مِهری نه با ماهی | |
کیم من، آرزو گم کردهای تنها و سرگردان | نه آرامی، نه امیدی، نه همدردی، نه همراهی | |
گَهی اُفتان و خیزان، چون غُباری در بیابانی | گَهی خاموش و حیران، چون نگاهی بر نظرگاهی | |
رهی تا چند سوزم، در دل شبها چو کوکبها | به اقبال شَرر نازم، که دارد عُمر کوتاهی |
آثار تالیفی
کتابهای خالقی عبارتاند از:
- نظری به موسیقی در ۱۳۱۶ و ۱۳۱۷
- کتاب هماهنگی در ۱۳۲۰ (ترجمه[۵])
- سرگذشت موسیقی ایران: جلد اول این کتاب در ۱۳۳۳، جلد دوم در ۱۳۳۵ و جلد سوم آن پس از مرگ خالقی به کوشش علی محمد رشیدی در ۱۳۷۷ منتشر شده است.
- کتاب ویولن
- تار و سهتار
خالقی مجلهٔ و
خالقی در دورانی فعالیت میکرد که موسیقی غربی در ایران رواج داشت و بسیاری موسیقی ایرانی را غیرعلمی و تدریس آن را بیهوده میدانستند. حتی در بازهای موسیقی ایرانی در هنرستان عالی موسیقی تدریس نمیشد و بسیاری از کسانی که سازهای سنتی مینواختند در این بازه به سازهای اروپایی روی آوردند یا هنرستان عالی موسیقی را ترک کردند. در این دوران خالقی و استاد محبوبش علینقی وزیری برای حفظ موسیقی ایرانی تلاشهای بسیاری کردند. جعفرزاده در نقد کتاب نظری به موسیقی این کتاب را تلاشی برای توجیه علمی موسیقی ایرانی با تئوری موسیقی غربی و تغییر فضای ضد موسیقی ایرانی آن زمان میداند [۱۱] که بینتیجه نمانده است و در نهایت به تأسیس هنرستان موسیقی ملی منجر شده است.خالقی و حفظ موسیقی ایرانی
پرویز مشکاتیان
پرویز مشکاتیان | |
---|---|
نام اصلی | پرویز مشکاتیان |
زادروز | ۲۴ اردیبهشت، ۱۳۳۴، نیشابور، استان خراسان[۱] |
اهل کشور | ایران |
درگذشت | ۲۹ شهریور ۱۳۸۸، تهران[۱] |
سبکها | موسیقی سنتی ایرانی |
کار(ها) | آهنگساز، موسیقیدان، نوازندهٔ سنتور و سهتار |
مدت کار | ۱۳۵۶ - ۱۳۸۸ |
وبگاه | http://www.meshkatian.ir |
پرویز مشکاتیان (۲۴ اردیبهشت ۱۳۳۴، نیشابور - ۳۰ شهریور ۱۳۸۸، تهران)، آهنگساز، موسیقیدان، نوازنده سرشناس سنتور، استاد دانشگاه و پژوهشگر نامی ایران بود.
محتویات |
زندگینامه
پرویز مشکاتیان در سال ۱۳۳۴ در نیشابور به دنیا آمد. او مقدمات موسیقی را از شش سالگی نزد پدرش، حسن مشکاتیان، که استاد سنتورنوازی و آشنا با ویولن و سهتار بود، آموخت. وی آموختن موسیقی را در طول تحصیل در زادگاهش، نیشابور پی گرفت و تا پایان دورهٔ متوسطه همچنان در پیشگاه پدر به فراگیری و تمرین مشغول بود. مشکاتیان در سال ۱۳۵۳ وارد دانشکدهٔ هنرهای زیبا در دانشگاه تهران شد و به آموختن ردیف میرزا عبدالله نزد نور علی خان برومند و ردیف موسیقی سنتی نزد دکتر داریوش صفوت پرداخت.[۱] وی همزمان با آموزش ردیف، مبانی موسیقی ایرانی را نزد اساتیدی چون دکتر محمدتقی مسعودیه، دکتر مهدی برکشلی، عبدالله دوامی، سعید هرمزی و یوسف فروتن فرا گرفت.
او نوازندگی سنتور را در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به صورت بسیار جدی ادامه داد و توانست در نوازندگی این ساز به مهارت ویژه و چشمگیری دست پیدا کند و همچنین توانست کارهای بزرگ فراوانی را در زمینهٔ آهنگسازی و نوازندگی سنتور به ویژه در زمینهٔ ساخت قطعات همنوازی (ارکسترال)، تصنیف و نیز تکنوازی انجام دهد. مشکاتیان در این سالها، کنسرتهای متعددی با خوانندگانی چون پریسا و هنگامه اخوان اجرا کرد و در سال ۱۳۵۶، گروه عارف را تشکیل داد.[۱] وی در آزمون موسیقی باربد که به ابتکار استاد نورعلی برومند برگزار میگردید، به همراه پشنگ کامکار مقام نخست در رشتهٔ سنتور و همراه با داریوش طلایی، مقام ممتاز در ردیفنوازی را به دست آورد.[۱][۲]
فعالیت حرفهای
مشکاتیان از سال ۱۳۵۶، همکاری با رادیو را زیر نظر هوشنگ ابتهاج آغاز کرد[۱][۲] ولی پس از واقعه ۱۷شهریور ۱۳۵۷ از رادیو استعفا داد و مؤسسه چاووش را با همکاری هنرمندان گروه عارف و شیدا تشکیل داد.[۱][۲] سپس با همکاری شهرام ناظری، تصنیف «مرا عاشق» را بر روی شعر مولانا ساخت. از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۶۷ با محمدرضا شجریان همکاری داشت که نتیجهٔ این همکاری، آثار ماندگاری چون بیداد، آستان جانان، سِرّ عشق، نوا، دستان، گنبد مینا و جان عشاق بود. وی در همهٔ این آثار، به عنوان آهنگساز و نوازندهٔ سنتور (در سِرّ عشق به عنوان نوازندهٔ سهتار و در جان عشاق فقط آهنگساز) همکاری داشت.[۳]
وی با افسانه شجریان دختر محمدرضا شجریان ازدواج کرد ولی در دهه ۱۳۷۰ از او جدا شد. حاصل این ازدواج، دو فرزند به نامهای آوا (دختر) و آیین (پسر) است.
او همچنین کارهای بسیار پرباری با نوازندگانی چون حسین علیزاده (سرپرست گروه عارف و گروه شیدا) و محمدرضا لطفی (سرپرست گروه شیدا) دارد.
پس از قطع همکاری با محمدرضا شجریان، وی با خوانندگانی چون علی جهاندار، ایرج بسطامی، علیرضا افتخاری، حمیدرضا نوربخش، علی رستمیان و شهرام ناظری همکاری کرد. او همچنین در فستیوال جهانی موسیقی تحت عنوان (روح زمین) در کشور انگلستان شرکت کرد و مقام نخست را بدست آورد.[۱]
مشکاتیان از سال ۱۳۷۶ اجراهای صحنهای و انتشار آلبوم را متوقف کرد وتا تابستان سال ۸۴ کنسرتی در کشور اجرا نکرد.[۱][۴]
یکی از واپسین کارهای وی آلبوم تکنوازی تمنا بود که در سال ۱۳۸۴ نواخت و منتشر کرد. همچنین وی در روزهای ۶ تا ۹ آذر ۱۳۸۶ به عنوان سرپرست گروه عارف کنسرتی در تهران برگزار کرد که حمیدرضا نوربخش به عنوان خواننده در آن شرکت داشت.
در سال ۱۳۸۶، پس از حضور پرویز مشکاتیان در کنسرت محمدرضا شجریان، رابطهٔ این دو استاد موسیقی ایرانی که بیش از یک دهه تیره بود، مجدداً برقرار شد. همچنین، در مراسم جشن خانه موسیقی در ۲۳ مهر ۱۳۸۶، لوح تقدیر از یک عمر فعالیت هنری توسط محمدرضا شجریان به عنوان رئیس شورای عالی خانهٔ موسیقی به پرویز مشکاتیان داده شد.[۵]
از آثار مشکاتیان، کتابهای فراوانی منتشر شدهاست. از این کتابها میتوان به اثرهای بیست قطعه برای سنتور، گل آئین، گل آوا، مجموعه تصانیف، بیداد، لاله بهار اشاره نمود.
درگذشت
پرویز مشکاتیان در تاریخ ۲۹ شهریور سال ۱۳۸۸[۶] در منزلش در تهران و در سن ۵۴ سالگی بر اثر نارسایی قلبی[۷] درگذشت. در مراسم او نماینده وزیر ارشاد نیز سخنرانی کرد که با مخالفت مخالفان روبرو شد[۸]؛ در طی سخنرانی وی حاضران سوت و کف میزدند تا مانع سخنرانی نماینده وزیر ارشاد شوند.
همچنین مراسم تشییع پیکر پرویز مشکاتیان در روز ۴ مهر در زادگاهش نیشابور، از مقابل اداره فرهنگ و ارشاد و با حضور جمعیتی نزدیک به ۱۵ هزار نفر[۹] برگزار گردید. در این مراسم که هنرمندانی همچون حسین علیزاده، محمدرضا درویشی، همایون شجریان، کیوان ساکت، حمیدرضا نوربخش، علی رستمیان، رهام سبحانی ، شروین مهاجر و پژمان طاهری حضور داشتند[۹]، گروهی از دانشجویان دانشکده هنر نیشابور به نشانه عزا تعدادی از سازهای خود را کفنپوش کرده بودند. همچنین گروه موزیک شهر نیشابور در طول مراسم تشییع مارش عزا اجرا میکرد.[۱۰] پیکر پرویز مشکاتیان پس از مراسم تشییع و خواندن نماز در مسجد جامع نیشابور، در محوطه بیرونی باغ عطار و در جوار مقبره عطار نیشابوری به خاک سپرده شد.[۹]
جستارهای وابسته
پیوند به بیرون
- وبگاه رسمی پرویز مشکاتیان
- هنر موسیقی ایرانی
- وبگاه ایرانیان
- پرویز مشکاتیان (زندگی و مرگ)
- مراسم هفتمین روز درگذشت پرویز مشکاتیان در نیشابور
- تصویر سنگ مزار استاد مشکاتیان در محوطه بیرونی باغ عطار
- خاموشی مضرابهای چالاک؛ سالمرگ پرویز مشکاتیان
- Parviz Meshkatian at Iranian.com
بَربَط یا عود یا رود سازی زهی است که در خاورمیانه و کشورهای عربی رایج است و از قدیمیترین سازهای شرقی به شمار میرود. درباره تاریخ پیدایش و خاستگاه این ساز، نظرات متفاوتی وجود دارد. عدهای با استناد به تصاویر حجاری شده، ریشه آن را در هند و برخی دیگر بلخ را خاستگاه آن میدانند. البته گسترش این ساز در میانه عصر اشکانی و سراسر عصر ساسانی در ایران، باعث شده بسیاری آن را سازی ایرانی بدانند.[۱]
محتویات |
تاریخچهٔ بربط
این ساز را میتوان آن را از اصیلترین سازهای موسیقی ایران زمین به شمار آورد. آثار باستانی میانرودان متعلق به هزارهٔ دوم پیش از میلاد، نگارهٔ مردی ایستاده را نشان میدهد که به نواختن بربط مشغول است.
در حقیقت سومریهای باستان نخستین مردمی هستند که در آثار به جای مانده از آنها ردپایی از این ساز در دیده میشود. ساز عود در ایران پیش از اسلام به نام بربط شناخته میشد و پس از سومریها و در دوران هخامنشیان رواج داشتهاست. این ساز در عهد ساسانی بیش از همه ادوار رواج داشتهاست.
گویا در اوایل اسلام به کشورهای عربی راه یافته و جانشین سازی به نام «عربستان و در قرن یکم هجری عود فارسی یا بربط را نواخته و نوازندگی آن را آموزش دادهاست. الاغانی میگوید:آشنایی او با عود از آنجا شروع شد که «عبدالله ابن زبیر» جمعی از ایرانیان را به مکه دعوت کرده بود تا خانهٔ کعبه را تعمیر کنند. دیوارگران ایرانی عود میزدند و اهل مکه از ساز و موسیقی ایشان لذت میبرند و آن را تحسین میکردند، پس به عود زدن پرداخت و در این صنعت سرآمد هنرمندان زمان گشت.
و اما عود
چون سطح ساز بربط از چوب پوشیده شده بود، اعراب آن را عود نامیدند.(العود در زبان عربی به معنای چوب است). به باور برخی پژوهشگران موسیقی مانند اکارد نوبوئر (Eckhard Neubauer) این واژه در اصل عربی شدهٔ واژهٔ "رود" فارسی میباشد که هم نام دیگر بربط است و هم به معنای سیم در سازهای زهی میباشد.
بربط امروزه نقش بسیار کمتری در موسیقی ایرانی دارد. عود عربی بر خلاف بربط ایرانی از اصلیترین سازهای موسیقی عربی است. این ساز پس از اینکه به اروپا برده شد، نام لوت بر آن نهادند. واژه لوت از نگارش کلمهٔ العود به وجود آمده و به تدریج به لوت تبدیل شده است. ابن خلدون در قرن ۸ هجری قمری آن را به ترکههای چوبینی که انعطافپذیر است معنی نموده.
خود کلمهٔ بربط در واقع از دو کلمهٔ "بر" و بط" ساخته شده یعنی "مانند بط" و بط به معنی مرغابی است. در کل شکل این ساز به مرغابی تشبیه شده چون سینهٔ جلو داده و گردن کوچکی دارد. دیدگاه دیگر این واژه را برگرفته از نام "باربد" نوازندهٔ رود در دربار خسرو پرویز میداند. این واژه به صورت بربت نیز نوشته شده است از جمله در بیتی از منوچهری با واژهٔ بیدولت همقافیه شده است:
تاک رز را گفت ای دختر بیدولت | این شکم چیست چو پشت و شکم بربت |
اصولا بربط یا همان عود در اندازههای مختلف ساخته میشود که اندازه متداول و معمول همان عودهای ساخت ایران است. نمونههای ساخت کشورهای عربی دارای کاسهای بزرگ و عودهای ترکیه کوچک و عودهای ایرانی متوسط است.
انواع بربط
در قدیم بربط را دو نوع به حساب میآوردند: یکی بربط با کاسهٔ بزرگ و دستهٔ کوتاه و دیگر با کاسهٔ کوچک اما دستهٔ بزرگ. امروز به اشتباه ساز دسته بلند را بربط و ساز دسته کوچک را عود مینامند. در حالی که اینگونه نیست و براساس تحقیقاتی که انجام شده توسط سیگارچی هر دو عود یا همان بربط هستند و از یک ساختمان صدایی برخوردارند.
ساختار بربط
شکم این ساز بسیار بزرگ و گلابی شکل و دسته آن بسیار کوتاه است. به طوری که قسمت اعظم طول سیمها در امتداد شکم قرار گرفتهاست. سطح رویی شکم از جنس چوب است که بر آن پنجرههایی مشبک ایجاد شدهاست. بربط فاقد «دستان» است و خرک ساز کوتاه و تا اندازهای کشیدهاست. بربط دارای ده سیم یا ۵ سیم جفتی است البته در برخی مواقع استادان قالب شکنی کرده و دو یا یک سیم در قسمت پایین قبل از سیم دو به ساز اضافه میکنند که این سیمها فا زیر کوک میشود. سیمهای جفت با هم همصدا (کوک) میشوند و هر یک از سیمهای دهگانه، یک
بربط(عود) بمترین ساز بین سازهای زهی است؛ نت نویسی آن با کلید سل است(در واقع نت نویسی آن با توجه به وسعت و بمی صدای ساز بر اساس کلید فا میباشد که برای سهولت نت خوانی و نوازندگی یک اکتاو بالاتر نوشته میشود) که جمعا دو اکتاو است. «اکتاو» بمتر از نت نوشته شده حاصل میشود. سیم بم (سُل پائین) معمولاً نقش «پیانو از راست به چپ برابری دارد و در اصل باید بربط(عود) را با کلید «فا» نواخت یعنی صدای اصلی بربط یک اکتاو پایینتر از آن است که امروز متداول شدهاست . مضراب بربط از پر مرغ (یا پر طاووس و شاهپر عقابو حتی پر لاشخور ) تهیه شدهاست و گاه نیز نوازنده با مضراب دیگری ساز را مینوازد. نوازندههای امروزی از مضرابهای پلاستیکی استفاده میکنند. صدای بربط بم، نرم و در عین حال گرم و جذاب و نسبتاً قوی است. این ساز نقش تکنواز و همنواز هر دو را به خوبی میتواند ایفا کند.همانگونه که مستحضرید بربت صدایی بم و تا حدودی تو دماغی داردکه دلیل آن نوع زه (سیم) ساز و عدم وجود پرده بندی(مانند ویلن) روی دستهٔ ساز است.پرده بندی موسیقی ایرانی بخوبی روی این ساز قابل بیان است. با تشکیل هنرستان عالی موسیقی در پنجاه سال پیش، استادانی چون اکبر محسنی، کاموسی و منصور نریمان که اکثرشان سهتار مینواختند، سعی کردند با تهیهٔ عود و همنوایی آهنگهای پخش شده از رادیوهای عربی، شیوه صحیح نواختن عود را یاد بگیرند و به این ترتیب عود در عصر معاصر دوباره احیا شد. ساز عود در یکصد سال اخیر کاملاً در قبضهٔ عربها و بهخصوص مصریها بوده است. از جمله نوازندگان معروف این ساز منیر بشیر (عراقی) است. در کنار او میتوان به نامهایی چون ریاض سنباطی، فرید الاطرش، ناصر شمه و انور براهم اشاره کرد.احیاء عود (عود معاصر)
عود نوازهای معروف جهان
در ادبیات
چو نوروز شد بزرگان بیاراستند | می و رود و رامشگران خواستند |
- حافظ میفرماید:
با شاهد شوخ و شنگ و با بربط و نی | گنجی و فراغتی و یک شیشه می | |
چون گرم شود زباده ما را رگ و پی | منت نبریم یک جو از حاتم طی |
- خیام میفرماید:
من هیچ ندانم که مرا آن که سرشت | از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت | |
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت | این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت |
- مولانا میفرماید:
بَربَط یا عود یا رود سازی زهی است که در خاورمیانه و کشورهای عربی رایج است و از قدیمیترین سازهای شرقی به شمار میرود. درباره تاریخ پیدایش و خاستگاه این ساز، نظرات متفاوتی وجود دارد. عدهای با استناد به تصاویر حجاری شده، ریشه آن را در هند و برخی دیگر بلخ را خاستگاه آن میدانند. البته گسترش این ساز در میانه عصر اشکانی و سراسر عصر ساسانی در ایران، باعث شده بسیاری آن را سازی ایرانی بدانند.[۱]
محتویات |
تاریخچهٔ بربط
این ساز را میتوان آن را از اصیلترین سازهای موسیقی ایران زمین به شمار آورد. آثار باستانی میانرودان متعلق به هزارهٔ دوم پیش از میلاد، نگارهٔ مردی ایستاده را نشان میدهد که به نواختن بربط مشغول است.
در حقیقت سومریهای باستان نخستین مردمی هستند که در آثار به جای مانده از آنها ردپایی از این ساز در دیده میشود. ساز عود در ایران پیش از اسلام به نام بربط شناخته میشد و پس از سومریها و در دوران هخامنشیان رواج داشتهاست. این ساز در عهد ساسانی بیش از همه ادوار رواج داشتهاست.
گویا در اوایل اسلام به کشورهای عربی راه یافته و جانشین سازی به نام «عربستان و در قرن یکم هجری عود فارسی یا بربط را نواخته و نوازندگی آن را آموزش دادهاست. الاغانی میگوید:آشنایی او با عود از آنجا شروع شد که «عبدالله ابن زبیر» جمعی از ایرانیان را به مکه دعوت کرده بود تا خانهٔ کعبه را تعمیر کنند. دیوارگران ایرانی عود میزدند و اهل مکه از ساز و موسیقی ایشان لذت میبرند و آن را تحسین میکردند، پس به عود زدن پرداخت و در این صنعت سرآمد هنرمندان زمان گشت.
و اما عود
چون سطح ساز بربط از چوب پوشیده شده بود، اعراب آن را عود نامیدند.(العود در زبان عربی به معنای چوب است). به باور برخی پژوهشگران موسیقی مانند اکارد نوبوئر (Eckhard Neubauer) این واژه در اصل عربی شدهٔ واژهٔ "رود" فارسی میباشد که هم نام دیگر بربط است و هم به معنای سیم در سازهای زهی میباشد.
بربط امروزه نقش بسیار کمتری در موسیقی ایرانی دارد. عود عربی بر خلاف بربط ایرانی از اصلیترین سازهای موسیقی عربی است. این ساز پس از اینکه به اروپا برده شد، نام لوت بر آن نهادند. واژه لوت از نگارش کلمهٔ العود به وجود آمده و به تدریج به لوت تبدیل شده است. ابن خلدون در قرن ۸ هجری قمری آن را به ترکههای چوبینی که انعطافپذیر است معنی نموده.
خود کلمهٔ بربط در واقع از دو کلمهٔ "بر" و بط" ساخته شده یعنی "مانند بط" و بط به معنی مرغابی است. در کل شکل این ساز به مرغابی تشبیه شده چون سینهٔ جلو داده و گردن کوچکی دارد. دیدگاه دیگر این واژه را برگرفته از نام "باربد" نوازندهٔ رود در دربار خسرو پرویز میداند. این واژه به صورت بربت نیز نوشته شده است از جمله در بیتی از منوچهری با واژهٔ بیدولت همقافیه شده است:
تاک رز را گفت ای دختر بیدولت | این شکم چیست چو پشت و شکم بربت |
اصولا بربط یا همان عود در اندازههای مختلف ساخته میشود که اندازه متداول و معمول همان عودهای ساخت ایران است. نمونههای ساخت کشورهای عربی دارای کاسهای بزرگ و عودهای ترکیه کوچک و عودهای ایرانی متوسط است.
انواع بربط
در قدیم بربط را دو نوع به حساب میآوردند: یکی بربط با کاسهٔ بزرگ و دستهٔ کوتاه و دیگر با کاسهٔ کوچک اما دستهٔ بزرگ. امروز به اشتباه ساز دسته بلند را بربط و ساز دسته کوچک را عود مینامند. در حالی که اینگونه نیست و براساس تحقیقاتی که انجام شده توسط سیگارچی هر دو عود یا همان بربط هستند و از یک ساختمان صدایی برخوردارند.
ساختار بربط
شکم این ساز بسیار بزرگ و گلابی شکل و دسته آن بسیار کوتاه است. به طوری که قسمت اعظم طول سیمها در امتداد شکم قرار گرفتهاست. سطح رویی شکم از جنس چوب است که بر آن پنجرههایی مشبک ایجاد شدهاست. بربط فاقد «دستان» است و خرک ساز کوتاه و تا اندازهای کشیدهاست. بربط دارای ده سیم یا ۵ سیم جفتی است البته در برخی مواقع استادان قالب شکنی کرده و دو یا یک سیم در قسمت پایین قبل از سیم دو به ساز اضافه میکنند که این سیمها فا زیر کوک میشود. سیمهای جفت با هم همصدا (کوک) میشوند و هر یک از سیمهای دهگانه، یک
بربط(عود) بمترین ساز بین سازهای زهی است؛ نت نویسی آن با کلید سل است(در واقع نت نویسی آن با توجه به وسعت و بمی صدای ساز بر اساس کلید فا میباشد که برای سهولت نت خوانی و نوازندگی یک اکتاو بالاتر نوشته میشود) که جمعا دو اکتاو است. «اکتاو» بمتر از نت نوشته شده حاصل میشود. سیم بم (سُل پائین) معمولاً نقش «پیانو از راست به چپ برابری دارد و در اصل باید بربط(عود) را با کلید «فا» نواخت یعنی صدای اصلی بربط یک اکتاو پایینتر از آن است که امروز متداول شدهاست . مضراب بربط از پر مرغ (یا پر طاووس و شاهپر عقابو حتی پر لاشخور ) تهیه شدهاست و گاه نیز نوازنده با مضراب دیگری ساز را مینوازد. نوازندههای امروزی از مضرابهای پلاستیکی استفاده میکنند. صدای بربط بم، نرم و در عین حال گرم و جذاب و نسبتاً قوی است. این ساز نقش تکنواز و همنواز هر دو را به خوبی میتواند ایفا کند.همانگونه که مستحضرید بربت صدایی بم و تا حدودی تو دماغی داردکه دلیل آن نوع زه (سیم) ساز و عدم وجود پرده بندی(مانند ویلن) روی دستهٔ ساز است.پرده بندی موسیقی ایرانی بخوبی روی این ساز قابل بیان است. با تشکیل هنرستان عالی موسیقی در پنجاه سال پیش، استادانی چون اکبر محسنی، کاموسی و منصور نریمان که اکثرشان سهتار مینواختند، سعی کردند با تهیهٔ عود و همنوایی آهنگهای پخش شده از رادیوهای عربی، شیوه صحیح نواختن عود را یاد بگیرند و به این ترتیب عود در عصر معاصر دوباره احیا شد. ساز عود در یکصد سال اخیر کاملاً در قبضهٔ عربها و بهخصوص مصریها بوده است. از جمله نوازندگان معروف این ساز منیر بشیر (عراقی) است. در کنار او میتوان به نامهایی چون ریاض سنباطی، فرید الاطرش، ناصر شمه و انور براهم اشاره کرد.احیاء عود (عود معاصر)
عود نوازهای معروف جهان
در ادبیات
چو نوروز شد بزرگان بیاراستند | می و رود و رامشگران خواستند |
- حافظ میفرماید:
با شاهد شوخ و شنگ و با بربط و نی | گنجی و فراغتی و یک شیشه می | |
چون گرم شود زباده ما را رگ و پی | منت نبریم یک جو از حاتم طی |
- خیام میفرماید:
من هیچ ندانم که مرا آن که سرشت | از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت | |
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت | این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت |
- مولانا میفرماید:
ای لولی بربط زن تو مست تری یا من | ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه |
سنتور یکی از سازهای موسیقی ایرانی است. فرهنگ دهخدا سنتور را اینگونه بازشناخت کرده است[۱]: « از سازهای ایرانی به شکل ذوزنقه که دارای سیمهای بسیاری است و با دو مضراب چوبی نواخته میشود.»
|
|
آیا مشکلی با شنیدن این پرونده دارید؟ راهنمای رسانه را ببینید. |
محتویات |
پیشینه
سنتور بر پایهٔ بررسیها و پژوهشها یکی از کهنترین سازهای گستره ایران به شمار میرود. کهنترین نشا نه ای که از این ساز بر جا مانده، از سنگتراشیهای آشور و بابلیان[نیازمند منبع] (۵۵۹پیش از میلاد) است. در این سنگتراشیها، صف تشریفاتی که به بزرگ داشت آشور بانیپال بر پا شده تراشیده گردیده و سازی که همانندی زیادی به سنتور دستوروزی دارد، در میان آن صف دیده میشود.
(مرگ به سال ۳۴۶ ه.ق) نامدار و نویسنده نسک مروجالذهب در شرح اوضاع موسیقی در زمان ساسانیان، هنگام نام بردن از سازهای متداول موسیقی ساسانی، واژه سنتور (سنطور) را ذکر میکند. در کتب کهن و تألیفات ابونصر فارابی و ابن سینا نیز نام سنتور چند بار ذکر شدهاست.
عبدالقادر مراغهای ساز یاطوفان را معرفی کرد که شبیه سنتور دستوروزی بود با این تفاوت که برای هر آواتنها یک تار میبستند و با جابجا کردن خرکها، آن را کوک میکردند.
نام سنتور در سرودهها منوچهری نیز آمدهاست:
الگو:کبک ناقوس زن و شارک سنتور زن است فاخته نای زن بط شده تپور زنا
سنتور، سازی کاملاً ایرانی است که برخی ساخت آن را به ابونصر فارابی نسبت میدهند که مانند [نیازمند منبع]
برخی پژوهشگران بر این باورند که سنتور در زمانهای بسیار دور از ایران به دیگر کشورهای آسیایی رفتهاست، چنان که امروزه گونههای مشابه این ساز در عراق، ترکیه، سوریه، مصر، پاکستان، هند، تاجیکستان، چین، ویتنام، کره، اوکراین و دیگر کشورهای آسیای میانه و نیز در یونان نواخته میشود.
بر پایهٔ اسناد و مدارک، نگارگریها و مینیاتورهای سدههای پیش، آنچه که ما دستوروزه به نام سنتور در اختیار داریم در واقع سنتوری است که از نزدیک به یکصد و پنجاه سال پیش (زمان قاجار) با شکل و شمایل کنونی خود در اختیار هنرمندان این مرز و بوم قرار دارد. چنان که سنتورهای (که نخستین نمونه صوتی ساز سنتور به جا مانده از دوران قاجار متعلق به وی میباشد)، و حبیب سماعی، در ابعاد، شمار خرک و چگونگی ساخت، بسیار نزدیک به سنتور دستوروزی است.
بررسی دیرینه گردش و تحول ساز سنتور نشان میدهد که این ساز طیف گستردهای از سبکها و مکاتب گوناگون را در سدهٔ کنونی به خود اختصاص داده، به گونهای که پس از یک بررسی اجمالی، میتوان اذعان داشت حداقل ۱۵ سبک و مکتب گوناگون و فعال در این عرصه شهره ویژه و عاماند.[نیازمند منبع]
تگونه و جوراجوری چشمگیر مکاتب و سبکها انگیزه تگونه در آوادهی ساز، تکنیک نوازندگی و چگونگی آهنگسازی و نغمهپردازی در سطوح گوناگون بودهاست.
سنتور، یا آنچنان که استاد ابوالحسن خان صبا گاه مینوشت: سنطور، در سالهای پایانی عصر قاجار، سازی تقریباً فراموش شده و رو به نابودی بود. سازهای اصلی، تار، تنبک و کمانچه بودند و دوره قاجار، در واقع «عصر تار» بود. شمار کمی سنتور مینواختند و شمار کمتری نیز سنتور میساختند و میآموختند.[۲]
گسترش در جهان
با پشتگرمی به سالگذشت آثار پیدا شده گمان این است که این ساز از کلکرو ایران به کشورهای دیگر راه یافته و نامهای گوناگونی پیدا کردهاست. سنتور با اندک تفاوتی در شکل ظاهر و با نامهای گوناگون در شرق و باختر جهان وجود دارد. این ساز را در کشور چین ، در اروپای شرقی ، در انگلستان ، در آلمان و اتریش ، در هندوستان سنتور، در کامبوج آمریکا ارمنستان و گرجستان نیز رایج هست. همچنین سنتورهای عراقی –هندی- مصری و ترکی که بعضی از آنها حدود ۳۶۰ سیم دارند.
ساختار ساز
این ساز از جعبهای ذوزنقهای شکل تشکیل شده که لبهها آن بنامند از: بلندترین ضلع، نزدیک به نوازنده و کوتاهترین ضلع و موازی با ضلعپیشی و دور از نوازنده و دو ضلع کناری با طول برابر که دو ضلعپیشی را به طور مورب قطع میکند. ارتفاع سطوح کناری ۸ تا ۱۰ سانتیمتر است.
جعبه سنتور مجوف است و تمام سطوح جعبه چوبی است.؛ دوسطح فوقانی وتحتامی به کلاف سنتور که سطح جانبی دور آن را تشکیل می دهد متصل می شوند نیروی ناشی از فشار سیم ها که از طریق خرک ها به صفحه ی بالایی منتقل می شوند باعث تغییر شکل و نشست صفحه و تشدید آن در دراز مدت می شوند برای جبران این کاستی پل هایی در حعبه ی سنتور قرار داده می شود و نیز ضخامت صفخه ها باید برای بار وارده از صفحه پیشبینی گردد صفحه ی پایینی گرجه تحت تاثیر مستقیم نیروی سیم ها نیست اما واکنش آنها را از پل دریافت می کند و باید برای مقاومت دربرابر تغییر شکل ها پیش بینی شود بر روی سطوح فوقانی دو ردیف (معمولاً ۹تایی)خرک چوبی قرار دارد ردیف راست نزدیکتر به کناره راست ساز است و ردیف چپ کمی بیشتر با کناره چپ فاصله دارد (فاصله میان هر خرک ردیف چپ تا کناره چپ را «» مینامند). از روی هر خرک چهار رشته سیم اکتاو نسبت به آوای بخش جلوی خرک بالاتر است). همچنین هر سیم زرد، یک اکتاو بمتر از سیم سفید بی درنگ پس از آن آوا میدهد.
گذشته و امروز
ساز سنتور پیشتر با ۱۲ وتر سیم بم و ۱۲ وتر سیم زیر ساخته میشد و نامیده میشد. امروزه سنتور ۱۰ خرک و سنتور ۱۱ خرک نیز ساخته میشود. رایجترین گونه سنتور است که پر استفاده ترین نوع آن است و نتهای ردیف بر اساس آن نوشته شدهاند. در سنتور ۹ خرک، چنانچه بر اساس راست کوک تنظیم شود، به ترتیب سیمها از پایین بر مبنای می-فا-سل کوک میشوند و برای اجرای گروهی و ارکستر باره است.
سنتور کروماتیک و سنتور کروماتیک بم
به خواست تکمیل میان اصوات و نیز به قصد تأمین اصوات بم، در حدود بیست سال اخیر دو گونه سنتور با شمار زیادتر خرک ساخته شدهاند. با همان سنتور معمولی ولی دارای خرکها و اصوات کروماتیک بیشتر است. میدان آوای یک فاصله پنجم بمتر از سنتور کروماتیک است و گسترش آن سه اکتاو و نیم است. در دو گونه سنتور کروماتیک، هر صوت بدست سه رشته سیم همکوک حاصل میشود. به عبارت دیگر روی هر خرک سه سیم تکیه کردهاست. از هر دو سنتور کروماتیک و کروماتیک بم استفادههای همنوازی میشود و در کارهای جدید تکنوازی سنتور های کروماتیک دیده میشود .
نوازندگی سنتور
نوازندگی سنتور با دو چوب نازک که به آنها «مضراب» گفته میشود، انجام میشود. مضراب ها در گذشته بدون
سنتور سازی است که اگر نوازنده بر آن چیره شود، میتواند با آن کارهای زیبا و ماندگاری بیافریند. این ساز به خوبی توانایی
برابر نیمهٔ زندگانی آزمون سنتورنوازان، به کوک کردن آن میگذرد. چون کوبههای مداوم مضراب روی سیمها و تاثیر گذاری نم و گرما روی چوب و سیمها کوک را به هم میزند و ۷۲ سیم باید مرتب کوک یا هم خوان شود، از این رو سنتور، سازی شناخته میشود که همراه با زیبایی، بسیاری از پیامدهای پزشکی میتواند روی آوا و کوک آن تاثیر بگذارد و حتی نوازندههای کارکشته را برای یک کوک دلخواه ناکام میگذارد.
ویولن ساز زهی و آرشهای است. این ساز کوچکترین عضو سازهای زهی آرشهای است.
برای نواختن معمولاً روی شانه چپ قرار میگیرد و با آرشه که در دست راست نوازندهاست نواخته میشود.
کوک سیمهای ویولن از زیر به بم به ترتیب: می (سیم اول)، لا (سیم دوم)، ر (سیم سوم)، سل (سیم چهارم).
اصوات سیمهای مجاور نسبت بهیکدیگر را تشکیل میدهند. در این وسعت صدا ویولن قادر است تمام و کوچکتر از آن را اجرا نماید.
محتویات |
تاریخچه ویولن
تاریخچه ویولون در اروپا به قرن ۹ میلادی باز میگردد.بسیاری معتقدند که ویولون نمونه تکمیل شده ساز رباب است. رباب سازی است که بعدها وقتی به اروپا آورده شد و تغییراتی در آن بوجود آمد به نام ربک در اروپا شهرت گرفت. برخی بر این باورند که ساز ویلن متعلق به یک امپراطوری هند در حدود ۵۰۰۰ سال قبل از میلاد بودهاست و برخی دیگر ریشه ان را در افریقا و حتی کشورهای عربی میدانند. فرمهای اولیه دارای سوراخی بودند که بر روی ساز قرار داشت اما بعدها این سوراخ از بدنه سازها حذف شدند و این ساز با چهار سیم سر اغاز ساز ویلن تکامل یافته در سالهای اینده شد. در اروپا از قرن ۱۱ به بعد ساز ویلن به صورت تکامل یافته دیده میشود. برخی ایرانیان بر این باورند که این ساز از ساز ایرانی کمانچه مشتق شده است.
پیشینهٔ ساز
از اولین سازندگان ویلن میتوان به ایتالیایی نام برد، که در برخی موارد وی را مخترع این ساز میدانند. از شاگردان مشهور گاسپارو برتولونی بود که او هم بهترین سازنده ویولن در سطح جهان یعنی آنتونیو استرادیواری ایتالیایی را پرورش داد. تا کنون کسی در جهان پیدا نشده که نه تنها بتواند هنر او را تکمیل نماید بلکه قادر نبوده ویولنی بسازد که از حیث زیبایی و صوت بتواند با ویولنهای آنتونیو استرادیواریوس برابری نماید.
تاکنون بیش از سه سده از اختراع اولین نمونه ویولن توسط گاسپارو برتولونی میگذرد و در این مدت با وجودی که کشفیات جدیدی در علوم فیزیک و شیمی نمودهاند نه تنها نتوانستهاند در ساختمان ویولن تغییری بدهند بلکه از رموز کار سازندگان قدیم نیز چیزی درک نکردهاند.
بخشهای ویولون
این ساز از ۵۸ قطعه مختلف ساخته میشود.وزن آن در حدود ۴۰۰ گرم میباشد.
ویلن از بخشهای زیر تشکیل شدهاست :
- آرشه: یا کمان ترکهای چوبی است که رشتههای موی دم اسب در طول آن کشیده شده و به دو سر آن ثابت شدهاست.
- (جعبه ریزونانس): جعبهای است که از سه بخش صفحه روئی، صفحه زیرین و زوارهای دور تشکیل شدهاست. گریف، خرک و سیم گیر در این ساز از جنس چوب آبنوس (به دلیل استحکام بیشتر)می باشد.
- دسته یا گردن: در واقع دنباله چوب آبنوس تکیه سیم هاست که محل انگشت گذاری نوازنده در قسمت بالای آن قرار دارد. نوازنده ویولن قادر است در تمام طول چوب آبنوس انگشت گذاری کند.انتهای دسته به جعبه کوچکی () ختم میشود که سیمها در درون آن به دور
- خرک: پلیست بین سیمها و جعبه طنینی. نقش خرک تقسیم راه سیمها، نگه داشتن سیمها با ارتفاع خاص برای عبور بر روی جعبه طنینی و انتقال ارتعاشات سیمها به جعبه طنینی. در داخل جعبه طنینی استوانه چوبی کوچکی قرار دارد (تقریباً در زیر محلی که خرک قرار دارد)، که نقش آن انتقال ارتعاشات به صفحه زیرین ساز و مانعی در جهت عدم شکسته شدن صفحه روئی ساز از فشار سیمها و خرک.
- گریف: از آبنوس ساخته شده و در طول دسته ویلن چسبیدهاست و تا میانهٔ جعبهٔ ساز ادامه دارد. گریف بخشی است که نوازنده با انگشت خود سیم را به آن میچسباند و به این ترتیب طول سیم را کوتاه میکند و نتهای مختلف را مینوازد.
- سیم گیر: از آبنوس ساخته شده و در فاصله اندکی از خرک تا آخر تنه ویولن کشیده شدهاست. با زهی از جنس روده یا پلاستیک یا سیم به دکمهای که در قسمت پائین جدار تعبیه شده بند میشود.
- سیمها: سیمها از جعبه کوچک سر ساز آغاز شده در طول چوب آبنوس تکیهگاه سیمها ادامه یافته، از روی خرک عبور کرده و در سیمگیر مهار میشوند. سیمهای ویولن قبلا از روده گوسفند (زه) ساخته میشد. امروزه در سیمهای بمتر، روی روده سیم فلزی نازکی میپیچند و در سیمهای زیرتر از مفتول فلزی تنها استفاده میشود.
نقش این ساز چه در ارکسترها، به صورت گروه نوازی و چه در ارکستر مجلسی و ختی بصورت ایتالیا هستند. نخستین ویولن حقیقی را ساخت، اما معروفترین ویولنها در شهر کرمونا ساخته شدند. و فرزندش و شاگردش آنتونیو استرادیواری، بهترین ویولنهای دنیا را تاکنون ساختهاند.
نوازندگی ویولون
نقش این ساز چه در ارکستر بزرگ چه به طور جمعی و انفرادی بسیار پر اهمیت است. وجهه جهانی ویولن را میتوان در سازگاری آن با فرهنگهای مختلف و حضور این ساز در موسیقی ملل مختلف دید.
محل قرار گرفتن ویلن بر روی سطح شانه و در نزدیکی گردن نوازندهاست.
ای کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند
در دردها و شادیهایشان
حتی
با نان خشکشان
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند ...
"شاملو"
خدایا به خاطر تمام چیزهایی که دادی،
ندادی، دادی پس گرفتی، ندادی بعدا دادی،
ندادی بعدا می خوای بدی، دادی بعدا می خوای پس بگیری،
داده بودی و پس گرفته بودی، اگه بدی پس می گیری، پس گرفتی دادی،
پس گرفتی بعدا می خوای بدی،
اگه می دادی پس می گرفتی...
__________________________________
خلاصه خداجون سرتو درد نیارم به خاطر همه شکر
شما اصلاتا کجایی هستین؟!!!
1.ترک
2.کرد
3.لر
4.اصفهووونی
5.بختیاری
6.بلوچی
7.عرب
8. بابا من بر همین تهرون خودمونم!
سه روز اول هفته جلوی درِ واحد روبرو یک صندل زنانه هست و یک کفش دخترانه صورتی، از پنجره اتاق من که کمتر از یک متر با پنجره اتاق آنها فاصله دارد، صدای شعر خواندن صاحب کفش صورتی میآید؛ «ما گلیم ما سنبلیم ما بچه های ....» سه روز آخر هفته به صندل زنانه و کفش دخترانه صورتی یک کفش مردانه هم اضافه میشود، سه روز آخر هفته، آخر شبها از پنجرهای که کمتر از یک متر با پنجره اتاق من فاصله دارد، صدای گریههای صاحب صندل زنانه میآید که با هقهق میگوید: «حق من نبود ...»
تا حالا نه صاحب کفش صورتی را دیدهام نه صاحب صندل زنانه و نه کفش مردانه، تنها میدانم به فاصله یک متری از من دخترکی زندگی میکند که سه روز آخر هفته را با صدای هقهق مادرش به خواب میرود....
هرگز با یک آدم نادان مجادله نکنید.
تماشاگران ممکن است نتوانند
تفاوت بین شما را تشخیص دهند.
نویسنده : ؟؟
نمی خواهم بمیرم! نمی خواهم بمیرم با که باید گفت؟ کجا باید صدا سر داد در زیر کدامین آسمان روی کدامین کوه؟ که در ذرات هستی ره برد توفان این اندوه که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد! کجا باید صدا سر داد؟ فضا خاموش و درگاه قضا دور است زمین کر، آسمان کور است نمی خواهم بمیرم با که باید گفت؟ اگر زشت و اگر زیبا اگر دون و اگر والا من این دنیای فانی را هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر می دارم به دوشم گر چه بار غم توان فرساست وجودم گر چه گردآلود سختی هاست نمی خواهم از این جا دست بر دارم! تنم در تار و پود عشق انسان های خوب نازنین بسته است دلم با صد هزاران رشته ، با این خلق با این مهر، با این ماه با این خاک ، با این آب ... پیوسته است مراد از زنده ماندن امتداد خورد و خوابم نیست توان دیدن دنیای ره گم کرده دررنج و عذابم نیست هوای هم نشینی با گل و ساز و شرابم نیست جهان بیمار و رنجور است دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست اگر دردی ز جانش بر ندارم ناجوانمردی است نمی خواهم بمیرم تا محبت را به انسان ها بیاموزم بمانم تا عدالت را برافرازم ، بیفروزم خرد را ، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم به پیش پای فرداهای بهتر گل برافشانم چه فردائی ، چه دنیایی! جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است ... نمی خواهم بمیرم ای خدا! ای آسمان! ای شب! نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم مگر زورست! «فریدون مشیری»
این بود وفا داری و عهد تو ندیده
گرگ دهن آلوده ی یوسف ندریده
افسانه ی مجنون به لیلی نرسیده
از خواب نباشد مگر انگشت گزیده
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده
الا به کمان مهره ی ابروی خمیده
غمزت به نگه کردن آهوی رمیده
ره نیست تو پیرامن من حلقه کشیده
رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده
گر دیده به کس باز کند روی تو دیده…
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
...
هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی ن
زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه
زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش
شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
از دولت محزونان وز همت مجنونان
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
ای مطرب صاحب دل در زیر مکن منزل
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آروزی مروارید،
همچنان خواهم راند
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان
...
"سهرابــــ سپهــــری"
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشنهای زمستانیت کند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانیت کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ایست که قربانیت کنند...
"فاضل نظری"
خیابان دوم: سوال های بی جواب... ______________________________ پسرک در خانه نشسته بود.او به همه چیز فکر میکرد...به چیز هایی که جوابشان را نمی دانست و یا شاید معنی آنها را نمی فهمید؟ خب...آخر او چگونه می توانست به جواب همه ی سوالاتش پی ببرد...؟ حتما با خودتان می گویید پس یزرگتر ها این وسط چه کاره اند؟! شاید همیشه حق با شما باشد اما نه در این مورد. بگذارید کمی به عقب برگردیم...یادتان میاید؟ گفتیم که مردمان این شهر خاموش شده اند... یعنی نمی خواهند کنار هم باشند. نمی خواهند به هم یاری دهند...وخیلی از کار های دیگر که آنها دوست ندارند انجامش دهند... پسرک در حال فکر کردن بود.هزاران سوال مبهم و غیر قابل هضم در ذهنش پرواز می کرد.او نمی دانست که کیست؟ نمی دانست مادر و پدرش کی برای او وقت دارند؟ او این هم نمی دانست که خورشید چیست؟ و حتی نمیفهمید آسمان چه رنگیست؟ و...سوالاتی که انگار هیچ وقت جوابی نمی یافتند...!اما به راستی چه کسی جواب همه ی سوالاتش را می داد؟! در همین هنگام حس عجیبی پیدا کرد! او حس کرد که سالهای زیادی عمر کرده است! صدای برخورد بیل با سنگ های بالای سرش را می شنید...چه اتفاقی افتاده بود؟! همه جا تاریک تر از قبل بود...کمی که گذشت او برای اولین بار به جواب یکی از سوالاتش پی برد! درسته...او دیگر در شهر خاموش نبود و خوش حال بود چون حالا رنگها را می دید...او دیگر به آرزویش رسیده بود! و بالاخره پر کشید و رفت... ... وچرا یک انسان باید چنین آرزویی داشته باشد؟ چرا نباید بداند کیست؟ و اصلا تاریخ بشر چگونه است؟ و پی بردیم به یکی دیگر از ناگوارات شهر خاموش... (...پایان...)
با نهایت تاسف:k.s.a
خیابان اول:فرشته ی زمینی
______________________________
به آسمان خیره شده بود...شاید داشت ستاره ها را تماشا می کرد؟ ولی در ذهن خاموشش چیزی جز تاریکی احساس نمی کرد...
خورشید دنیایش از بدو تولدش او را رها کرده بود و جایش را داده بود به دست تارکی ها...
صدای سرفه های خشک پسرک در همه جا(آسمان و زمین)پیچیده بود. او که از آدمها امیدی نداشت اما چه قدر جالب! آخر ستاره ها هم حوصله ی او را نداشتند! هیچ کس صدای مرگش را نمیشنید...
ستاره ها ی آسمان مشغول گفت و گو با یکدیگر بودند انگار آنها هم سراغ آدمها را می گرفتند ولی آنها نیز از همه چیز غافل بودند...
در گفت و گوی گرم ستاره ها و سرفه های خشک متوالی پسر بچه ناگهان چیزی دیده شد! بله او یک فرشته بود... او اسم پسرک را پرسید و با لبخندی کوچک دست او را گرفت و پسرک مسافر شد...
ستاره ها محو تماشای آن دو بودند و در پی آدمها. اما دریغ که آنها نمی دانستند که *آدم*فقط نمادیست برای خالی نبودن دنیا...
(....پایان....)
نویسنده:کیمیا سید علوی
این اولین داستان قصه های سرزمین خاموش بود.این قصه ها خیلی وقته که به همراه مردمان سرزمینش خاموش شده اند...
نســـــیم صبـــــگاهی خبــــری آورده که بهار آمده و عــــطر دیــار آورده
صوفیــان رقص کنان ســاغر و پیمانه زدند که بهـار آمده و باده ی ناب آورده
از زمین تا به فلک جشن و سروری برپاست که بهار آمده و مژده زِ یار آورد
مطربـــــا با ســاز دل ها بار دیگر بنــواز که بهــــار آمده آوای نماز آورده
در گلشـــن امّیـــد شکفتـــــــه گل یـــاس که بهار آمده و شور به بار آورده
شعر از خودم بود
غارها چگونه به وجود میآیند؟
هر گونه گذرگاه یا راه زیرزمینی که بر اثر جریان آبهای اسیدی و نفوذ آنها در سنگهای آهکی به وجود میآید، غار نامیده میشود. این آبها در سنگها نفوذ میکنند و گاهی وقتها شبکهای از حفرههای بزرگ زیرزمینی را به وجود میآورند.
پس از تشکیل هر غاری، آب از سقف و دیوارهای آن چکه میکند، و این امر،بیشتر وقتها سبب به وجود آمدن شکلهای عجیبی در کف و سقف غارها میشود که استالاکتیت و استالاگمیت نامیده میشوند.
غارنشینان
هر کسی را که در غار زندگی میکند، میتوان غارنشین نامید؛ اما منظور ما از «غارنشین» معمولاً اجداد و نیاکان انسانهای امروزی هستند.
غارها، محلهایی طبیعی درون کوهها و زیرزمین هستند که در برابر تهدیدات شرایط جوی نامناسب و حیوانات وحشی، پناهگاه خوبی محسوب میشوند. این غارها اولین نقاط مسکونی انسانها بودهاند.
دهانه غارها معمولاً خشک هستند و هنگام سردی هوا میتوان در آنجا آتش روشن کرد. این غارها، هنگام گرمی هوا نیز پناهگاه خوبی در برابر تابش خورشید هستند. محصور و بسته بودن غارها نیز به غارنشینان امکان مبارزه با حیوانات خطرناک را میدهد. امروزه، هنوز بقایا و آثار غارنشینان در برخی از نقاط جهان- چین، جنوب آسیا، اروپا و آفریقا- یافت میشود. در چنین مکانهایی ابزار و سلاحهای مورد استفاده آنها به همراه استخوان حیوانات شکار شده، در زیر زمین مدفون است. خاکستر و بقایای آتش آنها نیز به دست آمده و در اعماق غارها گورهای غارنشیان همچنان باقی مانده است. روی برخی از دیوارها هم نقاشیها و کندهکاریهای به چشم میخورد. باستان شناسان با توجه به چنین مدارکی توانستهاند اطلاعات زیادی درباره چگونگی زندگی انسانهای باستان به دست آورند.
نخستین کتاب مرجع من
سن خودتان را به من نگویید؛ چون ممکن است حقیقت را نگویید.
محاسبه سن با شکلات
بسیار شسته و رفته و زیبا
رو راست باشید و به ترتیب جلو برویم، بیشتر از یک دقیقه طول نمی کشد. به ترتیب به پرسش ها پاسخ دهید.
قبل از پاسخ دادن، قول دهید که پرسش ها را از قبل نخوانید.
وقت شما هدر نمی رود (هم فال و هم تماشا)
- قبل از هر چیز ، به خاطر بیاورید که در طول یک هفته چند بار شکلات می خورید (بیش از 1 بار کمتر از 10 بار)
- عدد تعداد شکلات در هفته را ضرب در 2 بکنید.
- جمع آن را به علاوه 5 کنید.
- جمع را ضربدر 50 کنید.
- اگر امسال از تولدتان گذشته جمع را به عدد 1760 اضافه کنید.
- در غیر این صورت جمع را به 1759 اضافه کنید.
-حالا جمع کل که چهار رقمی است از سال تولد میلادی خودتان کسر کنید.
*
*
*
*
*
*
*
*
*
شما به یک عدد سه رقمی رسیده اید
اولین عدد : تعداد دفعات خوردن شکلات شما در هفته است.
دو شماره بعد سن شماست!
محاسبه سن با شکلات
بسیار شسته و رفته و زیبا
رو راست باشید و به ترتیب جلو برویم، بیشتر از یک دقیقه طول نمی کشد. به ترتیب به پرسش ها پاسخ دهید.
قبل از پاسخ دادن، قول دهید که پرسش ها را از قبل نخوانید.
وقت شما هدر نمی رود (هم فال و هم تماشا)
- قبل از هر چیز ، به خاطر بیاورید که در طول یک هفته چند بار شکلات می خورید (بیش از 1 بار کمتر از 10 بار)
- عدد تعداد شکلات در هفته را ضرب در 2 بکنید.
- جمع آن را به علاوه 5 کنید.
- جمع را ضربدر 50 کنید.
- اگر امسال از تولدتان گذشته جمع را به عدد 1760 اضافه کنید.
- در غیر این صورت جمع را به 1759 اضافه کنید.
-حالا جمع کل که چهار رقمی است از سال تولد میلادی خودتان کسر کنید.
*
*
*
*
*
*
*
*
*
اولین عدد : تعداد دفعات خوردن شکلات شما در هفته است.
دو شماره بعد سن شماست!
در فرودست انگار، کفتری میخورد آب.
یا که در بیشه دور، سیرهیی پر میشوید.
یا در آبادی، کوزهیی پر میگردد.
آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان، میرود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب...
ادامه در ادامه مطلب...
.: Weblog Themes By Pichak :.